۱۳۹۲ فروردین ۲۲, پنجشنبه

روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار...

این روز ها  خیلی امیدها و بیشتر از اون بیم ها دارم.
خیلی حرفا برای گفتن٬ خیلی بغض ها برای شکوندن٬ خیلی نکته ها برای فکر کردن...

... والقلم و ما یسطرون
مثل همین کیبورد که با فشردن دکمه هاش میشه نوشت٬‌میشه فکر کرد٬ میشه حرف زد.

نیاز به این نوشتن رو خیلی وقته احساس می کنم و خیلی وقته که می نویسم ٬ در نهانخانه جانم٬‌اما این بار برای خونده شدن می نویسم برای شنیدن بازخور های بقیه٬ حتی شاید فقط برای این که بدونم کسی این نوشته ها رو می خونه.

نکته ۱: هیچ موضوع خاصی وبلاگ نداره تنها وجه مشترک نوشته ها گذر از ذهن منه!